خانواده شهدا و جانبازان هشت سال دفاع مقدس شبیه به هم هستند مهربان و دوستداشتنی و پر از آرامش. حتی اگرهم دلی پر از گلایه داشته باشند در کمال آرامش میگویند ما که از کسی توقعی نداریم ما با خدا معامله کردهایم و از نتیجه این معامله خرسندیم. میگویید نه، دستتان را به من بدهید تا به خانه معلم مدرسه دبیرستان امیر المومنین(ع) در فاز یک شهر جدید پردیس، جانباز”حسن صالحآبادی” برویم که همه آشنایان و بستگان و همسایهها او را به دلیل دستگیری و مشورتهای دلسوزانه و کمک به دیگران دوست دارند و از او بهعنوان مشکلگشای شرایط سخت یاد میکنند و به انسانیتش غبطه میخورند.
درست در اوج دیدوبازدیدهای عید به دیدارش رفتیم وقتی رسیدیم مهمانها کیپ تا کیپ سر سفره نشسته بودند و پس از اتمام غذا برای هم دعای خیرمی کردند جالبب از زمانی بود که همه از اینکه این مرد از خویشان و بستگان آنهاست خدا را شکرمی کردند.
روز اول فروردین سال 65 اسکله بهمنشیر کناررود اروند
نیروها رفته بودند تا از ایستگاه صلواتی کنار اسکله آجیل و شیرینی عید بگیرند که هواپیمای عراقی به پایینترین سطح زمین رسید و با راکت شلیک کرد خبر رسید که اسکله محمد رسول الله (ص) و لشگر 25 کربلا را زدهاند گردوغبار بلند شد چشم چشم را نمیدید یکی فریاد زد: شیمیایی زدند هر کس به سمتی میدوید ماسکها را بهصورت زدند و به سنگرها رفتند یکی با صدای بلند گفت: بچهها بیرون بیایید شیمیایی نبود وهمه بچهها سالم هستند. بازار روبوسی و تبریک عید گرم بود و نیروها با یک بغل آجیل و میوه و شیرینی به محل خدمت خود برگشتند.
وظیفه بخش تعاون انتقال پیکرشهدا از خط مقدم به پشت جبهه بود
اسمش را خوانده بودند و مسئولیت رساندن یخ و هندوانه و کره و…به خط مقدم را به پسر 18 سالهای سپرده بودند که بهتازگی از بخش تعاون به یگان نیروی دریایی منتقلشده بود و آموزشهای لازم را برای راندن قایق دیده بود.
جانباز با بیان اینکه از 17 سالگی از مدرسه و بسیج مسجد حضرت صاحبالزمان (عج) به منطقه اعزامشده بود میگوید: در دوره اول با 12 نفر از بچههای مدرسه به جبهه اعزام شدیم ومن بهعنوان نیروی پشتیبانی در بخش تعاون مشغول خدمت شدم. در ایام جنگ وظیفه تعاون انتقال پیکر شهدا از خط مقدم به پشت جبهه بود و من مسئول نوشتن اسامی و مشخصات شهدا در دفتری مخصوص بودم بعد از ثبت مشخصات، به پیکر شهدا گلاب و کافور زده میشد و به معراج مادر منتقل و از آنجا به اهواز و برای تشییع به شهرهای خود فرستاده میشدند.
اوایل دیدن پیکر مجروح شهد ا برای نوجوانان و جوانان کم سن و سالی که در تعاون خدمت میکردند سخت بود.
صالحآبادی بابیان این مطلب میگوید: انجام کارهای انتقال شهدا کار سختی بود مخصوصاً برای من و افراد کم سن و سالی که شاید تا آن روز جنازهای با مجروحیت زیاد و قطع دستوپا و نداشتن سر را از نزدیک ندیده بودیم خیلی سخت بود و در کنار تألمات روحی از دست دادن شهدا کار را سختترمی کرد.
حال جانبازان و رزمنده ها خوش نیست
حاج آقا زهره وند پدر دو شهید و یک جانباز که با اشتیاق در جبههها خدمت میکرد را مأمور کرده بودند تا پیکر یکی از فرماندهان را که میان دو سپاه جامانده بود را بهعقب منتقل کند.
صالحآبادی بابیان این مطلب میگوید: از نامردی دشمن همین بس که گاهی در پیکرهای شهدا مین یا مواد منفجره میگذاشتند تا نیروهای ما بهمحض انتقال آنها کشته شوند و حاجآقا زهره وند مجبور شد تا با طناب پیکر فرمانده را بهعقب منتقل کند.
او با اشاره به اینکه سالها پس از پایان جنگ حاجآقا زهره وند را دیده بود میگوید: از اینکه این مرد بزرگ را در فرودگاه مهرآباد در حال مسافرکشی دیدم بسیار ناراحت شدم و صحنههای خدمت مردان بیادعای جنگ در ذهنم رژه رفت!!
در ارائه طب سنتی و خدمت به مردم کمکم کنید
صالح آبادی کارشناسی ارشد برنامه ریزی آموزشی و کارشناسی اقتصاد نظری دارد و در حال حاضر معاون پرورشی دبیرستان امیر المومنین(ع) در فاز یک شهر جدید پردیس است و تنها خواسته این جانباز داشتن مکانی برای ارائه خدمات طب سنتی است.
تنها خواسته این جانباز داشتن مکانی برای ارائه خدمات طب سنتی است
او با بیان این مطلب میگوید: تمام دورههای آموزشی و تکمیلی طب سنتی را زیر نظر مرکز تحقیقات حجامت ایران گذراندهام و مدارک مربوطه را کسب کردهام اما به دلیل نداشتن مکان شرایط لازم را برای ارائه آموختههای خود ندارم و بنا به توصیه مقام معظم رهبری برای توسعه طب سنتی و تأکید وزیر بهداشت برای این امر اگر مکانی در اختیارم باشد میتوانم خدماتی را به مردم و همسایگان ارائه دهم.
مجروحیت با پروانه موتور قایق
پس از دوران آموزشی همراه گروهی از بچهها به یگان دریایی افتادیم و بعد از آموزشهای تخصصی 12 نفر انتخاب شدند و از بین آنها 9 نفر آموزش سکانداری دیدند و سه نفر به بخش فنی و رانندگی قایق رفتیم.
صالحآبادی بابیان این مطلب میگوید: پسازاینکه به گروهانی آموزشهای لازم دریایی را دادیم قصد داشتم به مرخصی بیایم که فرمانده یگان گفت باید از مسئول تأمین اجازه بگیرید اما او به دلیل به شهادت رسیدن 4 تن از نیروهای خط مقدم اجازه نداد و گفت فعلاً به خط مقدم برو و من با گروهان آموزشدیده به خط اعزام شدم و مسئولیت قایق یخ را به عهده گرفتم.
او در مورد نحوه مجروحیت خود میگوید: روز حادثه در حین برگشت از خط مقدم به همراه یک پاسدار وظیفه در نزدیکی تبوک (پشت جبهه) که آبراهه باریک میشد با یک قایق خودی برخورد کردیم و من به داخل آب پرتاب شدم و پروانه موتور قایق به سرم اصابت کرد و دچار آسیبدیدگی شدید سر و گردن شدم و پاسدار وظیفهای که در قایق بود به زیر نیزارها افتاد و شهید شد و در همان حین هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران شیمیایی کردند مرا از بیرون کشیدند و به دلیل خونریزی شدید به بیمارستان امام رضا (ع) هویزه منتقل کردند و از آنجایی که به کما رفته بودم مرا بهاشتباه میان پیکرهای شهدا قراردادند اما یکی از بستگان که در خط مقدم بود و خبر مجروحیت مرا شنیده بود و اطلاع داد که شهید نشدهام و سپس به بیمارستان شهید چمران اهواز و از آنجا به بیمارستان پارس تهران منتقل شدم و پس از 5 روز بیهوشی از کما درآمدم و مدت 80 روز در بیمارستان بستری بودم.
همسر جانباز: وقتی عشق باشد سختی معنی ندارد
همسر جانباز که باشی باید بسیاری از سختیها را به جان بخری و با شرایط سخت بیماری همسر کنار بیایی.
“فاطمه شیخ نظری” همسر معلم جانباز در این مورد میگوید: زمانی که در زندگی عشق وجود داشته باشد سختی معنی ندارد ومن با علم به اینکه همسرم جانباز بود با او ازدواج کردم واز زندگی خود راضی هستم.
زمانی که در زندگی عشق وجود داشته باشد سختی معنی ندارد ومن با علم به اینکه همسرم جانباز بود با او ازدواج کردم واز زندگی خود راضی هستم.
لطفا به مشکلات مدارس رسیدگی کنید
جانباز دفاع مقدس میگوید: مهمترین کار در هر کشوری ارتقای علم و دانش است و اگر به مشکلات و کمبودهای مدارس رسیدگی شود بسیاری از مشکلات رفع میشود همچنین مدارسی که در شهر پردیس وجود دارد و من در آنجا مشغول تدریس هستم مشکلات زیادی دارد که همه ریشه در فقر دارد و با رسیدگی به وضعیت دانش آموزان بیشتر مشکلات قابلحل هستند.
منبع: ایسکانیوز؛ زهره حاجیان
انتهای پیام/